جدول جو
جدول جو

معنی نهان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نهان کردن
پنهان ساختن، نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
نهان کردن
مخفی کردن پنهان ساختن
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نهان کردن
اخفاء
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
نهان کردن
اختفا، استتار، پنهان کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی کردن، نهفتن
متضاد: آشکار ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قَ اَ تَ)
علامت نهادن. علامت گذاشتن. علامت نهادن تا بازجستن آن آسان باشد. (یادداشت مؤلف) :
سوی چاهی کو نشانش کرده بود
چاه مغ را دام جانش کرده بود.
مولوی.
، اثر گذاشتن: علب، نشان کردن رسن بر پهلوی شتر و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، تأثیر. (تاج المصادر بیهقی) ، نشانه قرار دادن با چشم چیزی را در تیراندازی. هدف قرار دادن. (یادداشت مؤلف). نشانه کردن. نشانه گرفتن، امضاء کردن. (یادداشت مؤلف) : محضری معتبر در دعوت مولانا نوشته تمامت علما و شیوخ و قضات و امرا و اعیان بلاد روم علی العموم نشانها کردند و باز به وطن مألوف و مزار والد عزیزش دعوت کردند. (افلاکی) ، نشان کردن بر مکتوب: توقیع. (از یادداشت مؤلف) ، نامزد کردن دختری را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ ظَ)
پنهان ساختن. نهان کردن. نهفتن. پوشیدن. تزمیل. اخفاء. دس ّ. تدسیه. اسرار. راز کردن. مخفی داشتن. اختفاء. کتمان. مکتوم داشتن. کتم. اکنان. (منتهی الارب). طمر. (دهار). اجنان. تدمیس. ودس. (تاج المصادر بیهقی). بنهفتن. دسو. (تاج المصادر بیهقی). خب ء. (دهار). اختباء. خفی. خبن. کن. لطّ. دخمره. اجباء. اهلاج. درمسه. دهسمه. دغدغه. جمجمه. تدبی ٔ. خبو. خباء، خبع. تخبی ٔ. تختم. اضمار. اخداع. جأو. کشح. (منتهی الارب) :
ایا بلایه اگر کار کردن پنهان بود
کنون توانی باری خشوک پنهان کرد.
رودکی یا منجیک.
گو نامور دست بر دست زد
چو پنهان کند گفت هنگام بد.
فردوسی.
از آن به نباشد که پنهان کنم
ز گردنکشان نام او بفکنم.
فردوسی.
چنان کرد روشن جهان آفرین
که پنهان نکرد اژدها را زمین.
فردوسی.
اگر چند پنهان کند مرد راز
پدید آردش روزگار دراز.
اسدی یا فردوسی.
چو دانا توانا بدو دادگر
ازایرا نکرد ایچ پنهان هنر.
فردوسی.
مالی که حاصل شد بیشتر پنهان کرد و اندک مایه چیزی بدرگاه عالی فرستاده. (تاریخ بیهقی ص 409).
به آشکار تن اندر که کردجان پنهان
بنزد او دار این آشکار و پنهان را.
ناصرخسرو.
این نشانیهاست مردم را که اینها میدهند
سوی گوهرها گهی در خاک و گه پنهان کنند.
ناصرخسرو.
در تقویم... چنین کسان سعی پیوستن همچنان باشد که کسی... شکر در زیر آب پنهان کند. (کلیله و دمنه).
مرا دردی است اندردل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد.
؟
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهار کردن
تصویر نهار کردن
گرسنه ماندن گرسنگی کشیدن: (... کار بدرجه ای بکشید که نیز هیچ نخورد و روزها برآمد و نهار کرد و اطباء در معالجت او عاجز آمدند)، ناشتا شکستن: (گر همچو صبح صاف بود اشتهای تو با قرص آفتاب توانی نهار کرد) (مخلص کاشی آنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، مخفی داشتن، پوشیدن، نهفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نشان گذاشتن علامت گذاشتن، توقیع کردن برنامه و مکتوب، مهر کردن امضا کردن: و تا دست بکار برد پای فرازمین نکرد قلم تا بر کاغذ نهاد قلم در ملک کشید و تا نشان کرد علامت خیر کس ندید، انگشتری یا حلقه برای دختر نامزد خریدن و در انگشت وی کردن بنشانی نامزدی نامزد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشان کردن
تصویر نشان کردن
((نِ کَ دَ))
علامت گذاشتن، مهر کردن، نامزد کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
اختفا، استتار، پوشیدن، نهفتن
متضاد: برملا کردن، فاش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
للاختباء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
Disguise, Camouflage, Conceal, Hide, Stash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camoufler, dissimuler, déguiser, cacher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
маскувати , приховувати , ховати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
kamufle etmek, gizlemek, kılık değiştirmek, saklamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
маскировать , скрывать , прятать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
چھپانا , چھپانا , نقاب پوشنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
ছদ্মবেশ ধারণ করা , লুকানো , ছদ্মবেশ পরা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
ficha, kuficha, kujificha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
偽装する , 隠す , 変装する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
위장하다 , 숨기다 , 변장하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
maskować, ukrywać, przebrać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
להסתיר , להתחפש , להסתיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
छिपाना , छिपाना , भेस बदलना , छुपाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
menyamarkan, menyembunyikan, menyamar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
ปลอมตัว , ซ่อน , ปลอมตัว , ซ่อน , ซ่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
tarnen, verbergen, verkleiden, verstecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camuflar, ocultar, disfrazar, esconder
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camuffare, nascondere, travestire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camuflar, esconder, disfarçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
伪装 , 隐藏 , 藏匿
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camoufleren, verbergen, verkleden
دیکشنری فارسی به هلندی